گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد هشتم
23 . ایمان



اشاره

23 . ایماندرآمدفصل یکم : شناخت ایمانفصل دوم: چیزهایی که ایمان به آنها واجب استفصل سوم: خاستگاه های ایمانفصل چهارم: پایداری ایمانفصل پنجم: درجات ایمانفصل ششم: آثار و برکات ایمانفصل هفتم: ارزش ایمان·فصل هشتم: ویژگی های مؤمن·فصل نهم: زیان های بی ایمانی

.


ص: 8



درآمد

ایمان ، در لغت

درآمدایمان ، در لغتایمان ، مصدر است از مادّه «أمن» که بر دو معنای نزدیک به هم دلالت دارد : یکی آرامش دل و دیگری تصدیق ؛ زیرا انسان چیزی را تصدیق می کند و بر آن گواهی می دهد که به آن ، اطمینان داشته باشد و دلش آرام گیرد . ابن فارس در این باره می گوید : الهمزه و المیم و النون أصلان متقاربان: أحدهما الأمانه التی هی ضدّ الخیانه ، و معناها سکون القلب ، و الآخر التصدیق ، و المعنیان کما قلنا متدانیان . (1) همزه و میم و نون، دو ریشه معناییِ نزدیک به هم اند: یکی از آن دو، به معنای امانت است که متضادّ خیانت است، یعنی آرامشِ دل ، و دیگری به معنای تصدیق (گواهی دادن بر درستی چیزی) است. همان گونه که گفتیم، این دو معنا به هم نزدیک اند . خلیل بن احمد فراهیدی در باره معنای لغوی «ایمان» می گوید : الإیمان: التصدیق نفسه ، و قوله تعالی: «وَ مَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا» (2) أی بمصدِّق . (3) ایمان ، به معنای تصدیق است و این که خداوند [ از قول برادران یوسف علیه السلام به پدرشان] فرمود : «تو به ما مؤمن نیستی» ، یعنی: تصدیق کننده ما نیستی .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج1 ص 133 مادّه «أمن» .
2- .یوسف : آیه 17 .
3- .ترتیب کتاب العین : ص 56 مادّه «أمن» .

ص: 9



ایمان ، در قرآن و حدیث

اشاره

ابو منصور ازهری در تبیین واژه شناختی ایمان می گوید : و أمّا «الإیمان» فهو مصدر ، آمن یؤمن إیمانا ، فهو مؤمن . و اتّفق أهل العلم من اللّغویّین و غیرهم أنّ «الإیمان» معناه التصدیق . (1) ایمان ، مصدر است : ایمان آورد ، ایمان می آورد ، و او مؤمن است . دانشمندان لغت شناس و دیگران گفته اند که ایمان به معنای تصدیق است . بنا بر این ، ریشه «ایمان» که «أمن» است دو معنای نزدیک به هم دارد ؛ امّا خودِ واژه «ایمان» ، در لغت به معنای تصدیق است ، اعم از تصدیق قلبی و زبانی و عملی . سخن فیروزآبادی نیز که ایمان را به «الثقه ، و إظهار الخضوع ، و قبول الشریعه ؛ (2) اطمینان ، خاکساری و پذیرش شریعت» تفسیر کرده است اشاره به همین معناست .

ایمان ، در قرآن و حدیثدر باره مفهوم شرعی «ایمان»، فقها و محدّثان و متکلّمان و مفسّران ، سخن بسیار گفته اند و آرای گوناگونی ابراز داشته اند (3) که مجالی برای طرح و نقد آنها نیست . در این جا ، با بهره گیری از متن قرآن و احادیث اسلامی ، ابتدا مفهوم ایمان را بیان خواهیم کرد ، و تفاوت مفهومی ایمان و اسلام و نیز تفاوت ایمان و یقین را از منظر احادیث ، مورد بررسی قرار خواهیم داد و در ادامه ، به برجسته ترین عناوینی که در ارزیابی تحقّق ایمان حقیقی کاربرد دارند ، مانند : «ملاک ایمان» ، «نظام ایمان» ، «پایه های ایمان» ، «ارکان ایمان» و ... اشاره خواهیم داشت . در ادامه ، اموری که از منظر قرآن ، ایمان به آنها واجب است ، ارائه می شوند .

.

1- .تهذیب اللغه : ج 1 ص 210 مادّه «أمن» . نیز ، ر . ک : لسان العرب : ج 13 ص 23.
2- .القاموس المحیط : ج 4 ص 97 مادّه «أمن» .
3- .ر.ک : المعجم فی فقه لغه القرآن و سرّ بلاغته : ج 3 ص 629 653 ، نضره النعیم : ج 3 ص 641 645 .

ص: 10



یک . کاربردهای «ایمان» در قرآن

الف - آیین خاتم پیامبران
ب - اعتقادِ همراه با اقرار و عمل به حقایق دینی
سپس ارزش ایمان ، خاستگاه های ایمان ، پایداری و ناپایداری ایمان ، درجات ایمان ، برکات ایمان ، ویژگی های اهل ایمان و زیان های بی ایمانی ، در نُه فصل تقدیم می گردد . اینک، توضیحی کوتاه در باره مطالب یاد شده :

یک . کاربردهای «ایمان» در قرآنبررسی مواردی که قرآن کریم ، کلمه «ایمان» یا برگرفته های این واژه را به کار برده، نشان می دهد که این کلمه ، در قرآن ، در چارچوب معنای لغوی خود ، کاربردهای مختلفی دارد . بنا بر این ، ابتدا کاربردهای «ایمان» در قرآن را بررسی می کنیم و سپس به جمع بندی آنها خواهیم پرداخت :

الف آیین خاتم پیامبراندر مواردی که «ایمان» در کنار سایر ادیان در قرآن آمده ، مقصود از آن ، شریعتی است که محمّد صلی الله علیه و آله از جانب خداوند برای هدایت جامعه بشر آورده است ، مانند این آیه : «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِئینَ وَالنَّصَارَی مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْاخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ . (1) کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که یهودی اند و صابئیان و نصارا، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آوَرَد و کار نیکو کند، پس نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین خواهند شد» .

ب اعتقادِ همراه با اقرار و عمل به حقایق دینیدر آیاتی که اهل ایمان مورد ستایش قرار گرفته اند ، مقصود از ایمان ، اعتقاد قلبیِ توأم با اقرار زبانی و عمل جوارحی است ، مانند این آیه :

.

1- .مائده : آیه 69 .

ص: 11



ج - اعتقاد همراه با اقرار به حقایق دینی
د - اقرار زبانی به حقایق دینی
«وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ . (1) و کسانی که به خدا و پیامبران وی ایمان آورده اند، آنان همان راستْ کرداران اند و پیش پروردگارشان گواه خواهند بود [ و ] ایشان راست اجر و نورشان» .

ج اعتقاد همراه با اقرار به حقایق دینیدر آیاتی که واژه «ایمان» در کنار عمل صالح به کار رفته ، به معنای باورهای دینیِ توأم با اعتراف به آنهاست ، مانند این آیه : «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّه . (2) در حقیقت ، کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند، آنان اند که بهترین آفریدگان اند» .

د اقرار زبانی به حقایق دینیدر برخی آیات ، مؤمن به کسانی اطلاق شده که التزام عملی به دین ندارند یا از آنها خواسته شده که ایمان بیاورند . ایمان در این آیات، به معنای اقرار زبانیِ تنها به کار رفته است ، مانند این آیه : «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَکُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِیعًا * وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَّیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُم مُّصِیبَهٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَّعَهُمْ شَهِیدًا * وَلَئِِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّهٌ یَالَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا . (3) ای کسانی که ایمان آورده اید! [ در برابر دشمن ] آماده باشید (اسلحه خود را برگیرید) و گروه گروه [ به جهاد ] بیرون روید یا به طور جمعی روانه شوید .

.

1- .حدید : آیه 19 .
2- .بیّنه : آیه 7.
3- .نساء : آیه 71 73.

ص: 12

و قطعاً از میان شما کسی هست که کندی به خرج دهد . پس اگر آسیبی به شما رسد ، می گوید: «راستی که خدا بر من نعمت بخشید که با آنان حاضر نبودم» و اگر غنیمتی از خدا به شما برسد چنان که گویی میان شما و میان او [ رابطه ]دوستی نبوده خواهد گفت: کاش من با آنان بودم و به نوای بزرگی می رسیدم!) . در تبیین این آیات ، از امام صادق علیه السلام روایت شده است : لَو أنَّ هذِهِ الکَلِمَهَ قالَها أهلُ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لَکانوا بِها خارِجینَ مِنَ الإِیمانِ و لکِن سَمّاهُمُ اللّهُ مُؤمِنینَ بِإِقرارِهِم . (1) اگر این سخن را مردم مشرق و مغرب گفته بودند ، از ایمان خارج بودند ؛ ولی خداوند ، آنان را به خاطر اقرارشان ، مؤمن نامید . همچنین در آیه دیگری آمده است : «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ . (2) ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید» . در این آیه ، ایمان اوّل ، به معنای اقرار زبانی است و ایمان دوم ، به معنای تصدیق قلبی . در برخی از احادیث نیز ایمان ، تنها در اقرار زبانی به کار رفته است ، مانند آنچه از پیامبر خدا نقل شده که به جمعی از مسلمانان فرمود : یا مَعشَرَ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَم یَخلُصِ الإِیمانُ فی قَلبِهِ ، لا تَتَّبِعوا عَوراتِ المُؤمِنینَ . (3) ای گروهی که به زبان ایمان آورده اید ، ولی ایمان در دلتان خالص نشده است ! در پیِ [ یافتن] عیب مؤمنان بر نیایید .

.

1- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 30 .
2- .نساء : آیه 136 .
3- .الأمالی ، مفید : ص 141 ح 8 ، ثواب الأعمال : ص 288 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 189 ح 315 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 214 ح 10 .

ص: 13



ه - تصدیق قلبی
و - تصدیق عملی
ه تصدیق قلبیدر قرآن ، ایمان ، گاه به معنای تقویت و تأیید تصدیق قلبی حقایق دینی ، به کار رفته است ، مانند این آیه : «أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْاءِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ . (1) در دل اینهاست که [ خدا ] ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود ، تأیید کرده است» . کتابت ایمان در قلب به وسیله خداوند ، همان تقویت آن ، با روح و نیرویی از جانب خویش است .

و تصدیق عملیمسلمانان پس از بعثت ، چهارده سال به سوی بیت المقدّس نماز می خواندند که سیزده سال آن در مکه و چند ماه (2) بعد از هجرت در مدینه بوده است . پس از آن به دستور خداوند متعال ، کعبه قبله مسلمانان شد . در آن هنگام ، این مسئله مطرح بود که تکلیف نمازهایی که تا آن تاریخ رو به بیت المقدّس انجام داده اند ، چیست و آیا فایده ای در بر دارد ، یا کاری بیهوده و باطل بوده است؟ قرآن در پاسخ این سؤال ، در ادامه آیات مربوط به تغییر قبله می فرماید : «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ . (3) و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند ؛ زیرا خدا [ نسبت ] به مردم ، دلسوز و مهربان است» .

.

1- .مجادله : آیه 22 .
2- .مدّت عبادت مسلمانان به سوی بیت المقدّس در مدینه ، مورد اختلاف مفسّران قرار گرفته و آن را از هفت ماه تا هفده ماه گفته اند .
3- .بقره : آیه 143 .

ص: 14



ز - تصدیق مدّعا
ح - تصدیق باورهای موهوم
در این جا ، ایمان به معنای عمل به مقتضای عقیده که نماز است به کار رفته است . در احادیث فراوانی نیز عمل ، جزء ایمان محسوب شده است . (1)

ز تصدیق مدّعایکی دیگر از کاربردهای «ایمان» در قرآن ، «تصدیق» و راست شمردن مدّعاست . هنگامی که برادران یوسف علیه السلام او را در چاه انداختند ، گریه کنان پیش پدر آمدند و گفتند : «إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ مَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَ لَوْ کُنَّا صَادِقِینَ . (2) ما رفتیم که مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالای خود نهادیم. آن گاه ، گرگ ، او را خورد؛ ولی تو به ما ایمان نداری ، هر چند راستگو باشیم» . در این آیه ، «ایمان» در معنای «تصدیق» به کار رفته است ؛ یعنی : تو ما را تصدیق نمی کنی و سخن ما را راست نمی شماری ، هر چند راستگو باشیم .

ح تصدیق باورهای موهومقرآن کریم در آیات بسیاری ، در مقام نکوهش ، کلمه «ایمان» را در معنای تصدیق باورهای موهوم ، به کار برده است ، مانند : «أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ . (3) آیا به باطل ایمان می آورند و به نعمت خدا کفر می ورزند؟» . و نیز : «وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْبَاطِلِ وَ کَفَرُواْ بِاللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ . (4)

.

1- .ر . ک : ص 35 51 .
2- .یوسف : آیه 17 .
3- .عنکبوت : آیه 67 . نیز ، ر . ک : نحل : آیه 72 .
4- .عنکبوت : آیه 52 .

ص: 15



دو. «ایمان» از نگاه قرآن

کسانی که باطل را باور دارند و به خداوند کافر اند ، آنان همان زیانکاران اند» . و نیز : «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ . (1) آیا کسانی را که از کتاب [ آسمانی ] ، نصیبی یافته اند ، ندیده ای، که به «جِبت» و «طاغوت» ، ایمان دارند» . راغب اصفهانی در تبیین کاربرد «ایمان» در مورد اخیر می گوید : فذلک مذکور علی سبیل الذمّ لهم ، و أنّه قد حصل لهم الأمن بما لا یقع به الأمن ، إذ لیس من شأن القلب ما لم یکن مطبوعا علیه أن یطمئنّ إلی الباطل ، وإنّما ذلک کقوله : «مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (2) و هذا کما یقال : إیمانه الکفر و تحیَّته الضرب و نحو ذلک . (3) از ایمان آنان [به جبت و طاغوت] برای سرزنش آنها یاد شده است و این که آنها با چیزی آرامش یافتند که مایه آرامش نیست ؛ زیرا دل تا وقتی که [ سراسر تیرگی نشده و] مهر باطل نخورده باشد چنین ویژگی ای ندارد که به باطل اطمینان و آرامش یابد و این ، همانند آن سخن خداوند است که : «هر که سینه اش به کفر گشاده گردد ، خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود» و نیز همانند آن است که گفته می شود : «ایمانش کفر است و شادباشش کتک کاری!» و امثال آن .

دو. ایمان ، از نگاه قرآنهمان طور که ملاحظه شد ، در همه مواردی که گذشت ، قرآن ، کلمه «ایمان» را در معنای لغویِ آن ، یعنی «تصدیق» ، به کار برده است ، با این تفاوت که گاه این واژه ،

.

1- .نساء : آیه 51 .
2- .نحل : آیه 106 .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 91.

ص: 16

در تصدیق شریعتی به کار رفته که بر خاتم انبیا نازل شده ، گاه در تصدیق قلبی و زبانی و عملیِ حقایق دینی ، گاه در تصدیق قلبیِ حقایق دینی ، گاه در تصدیق زبانی ، گاه در تصدیق تقویت شده قلبی جدا از عمل ، گاه در تصدیق عملیِ حقایق دینی ، گاه در تصدیق مدّعا ، و سرانجام ، گاه در تصدیق حق یا تصدیق باطل . بر این پایه ، واژه «ایمان» در قرآن ، کاربردهای فراوانی دارد ، فراتر از وجوهی که در تفسیر القمّی آمده است . 1 ایمانی را که این کتاب آسمانی ، جامعه را بدان دعوت

.


ص: 17

. .


ص: 18

می کند، می توان چنین تعریف کرد : ایمان ، عبارت است از تصدیق حقایقی که پیامبر خاتم از جانب خداوند ، برای هدایت انسان ها آورده ، همراه با باور قلبی و التزام عملی . از این رو ، قرآن کریم با صراحت ، ایمان را از کسانی که التزام عملی به آن ندارند ، نفی می کند و مؤکّدا آنان را مؤمن نمی داند ، چنان که می فرماید : «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا . (1) ولی چنین نیست ! به پروردگارت سوگند که ایمان نمی آورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است ، داور گردانند و سپس از حکمی که کرده ای ، در دل هایشان احساس ناراحتی [ و تردید ] نکنند، و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند» . امّا باور قلبی بدون تصدیق زبانی و التزام عملی ، علم است نه ایمان ، چنان که قرآن در باره فرعونیان می فرماید : «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا . (2) و با آن که دل هایشان بِدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر ، آن را انکار کردند» .

.

1- .نساء : آیه 65 .
2- .نمل : آیه 14 .

ص: 19



سه . «ایمان» از منظر احادیث

همچنین تصدیق زبانی و التزام عملی بدون باور قلبی ، ایمان نیست ، چنان که قرآن در باره ادّعای ایمان جمعی از اعراب می فرماید : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا . (1) بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم . بگو: ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: اسلام آوردیم » .

سه . ایمان ، از منظر احادیثاحادیثی که ایمان را تفسیر کرده اند ، به چند دسته تقسیم می شوند : دسته اوّل . احادیثی که ایمان را به باور قلبیِ حقایق غیبی و تصدیق آنها تعبیر کرده اند ، در مقابل «کفر» به معنای انکار حقایق غیبی ، مانند این حدیث : الإِیمانُ أن یُصَدِّقَ اللّهَ فیما غابَ عَنهُ ... وَ الکُفرُ الجُحودُ . (2) ایمان ، یعنی: آنچه را که از او پنهان است، تصدیق کند ... و کفر ، انکار کردن است . دسته دوم . احادیثی که ایمان را به باور قلبی و اقرار زبانی و عمل به مقتضای آن تفسیر کرده اند ، مانند این روایت : الإِیمانُ مَعرِفَهٌ بِالقَلبِ ، وَ قَولٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکانِ . (3) ایمان ، شناخت قلبی و گفتن به زبان و عمل به جوارح است . دسته سوم . احادیثی که ایمان را به اقرار زبانی و عمل به مقتضای آن ، تفسیر کرده اند ، مانند : الإِیمانُ ، إقرارٌ بِالقَولِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ . (4)

.

1- .حجرات : آیه 14 .
2- .ر . ک : ص 32 ح 2 .
3- .ر . ک : ص 34 ح 5 .
4- .ر . ک : ص 36 ح 10 .

ص: 20

ایمان ، اقرار زبانی و عمل به جوارح است . دسته چهارم . احادیثی که ایمان را به عمل کردن به مقتضای باور قلبی ، تفسیر کرده اند ، مانند : الإِیمانُ ، عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَ القَولُ بَعضُ ذلِکَ العَمَلِ . (1) ایمان ، همه اش عمل است و اقرار ، بخشی از آن عمل است . گفتنی است که این احادیث ، ناظر به عقیده مرجئه هستند که التزام عملی را شرط تحقّق ایمان نمی دانستند . همه آیات و احادیثی که پایبندی به اوامر و نواهی الهی را شرط تحقّق ایمان واقعی می دانند ، یا آثار و علایمی را برای ایمان حقیقی ارائه می کنند ، در کنار این طایفه از احادیث قرار دارند . دسته پنجم . احادیثی که ایمان را به باور قلبی ای تفسیر کرده اند که عمل صالح ، آن را تصدیق کند ، مانند : لکِنَّ الإِیمانَ ، ما خَلَصَ فِی القَلبِ وَ صَدَّقَهُ الأَعمالُ . (2) ایمان ، چیزی است که در دل ، خالص شود و اعمال ، آن را تصدیق کنند . با تأمّل در طوایف پنجگانه احادیثی که بدانها اشاره شد، معلوم می گردد که اختلافی میان آنها نیست و همگی به یک نکته اشاره دارند و آن ، عبارت است از همان معنایی که در طایفه پنجم از احادیث ذکر شد ، بدین سان که ایمان ، همان تصدیق حقیقیِ قلبی است ، و اقرار زبانی و اعمال شایسته ، تصدیق عملیِ آن باور قلبی هستند . به سخن دیگر ، اقرار و عمل ، نشانه حقیقت داشتن باور قلبی و شرط اثباتیِ آن به شمار می آیند . بنا بر این ، احادیثی که بدانها اشاره شد ، مفسّر و مبیّن همان جمع بندی ای هستند که در تعریف ایمان از نگاه قرآن ، گفته شد . همچنین

.

1- .ر . ک : ص 44 ح 26 .
2- .ر . ک : ص 50 ح 39 .

ص: 21



چهار. فرق میان ایمان و اسلام

اشاره
سایر احادیثی که در فصل اوّل و سایر فصل ها در باره ویژگی ها و آثار ایمان حقیقی آمده اند، با این تعریف ، هماهنگ اند .

چهار. فرق میان ایمان و اسلامواژه اسلام ، در قرآن و احادیث ، دو گونه کاربرد دارد : گاه در اسلام حقیقی به کار رفته است ، مانند : «إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ . (1) بگو: من مأمورم که نخستین کسی باشم که اسلام آورده است» . امام علی علیه السلام نیز در تعریف اسلام فرموده است : الإِسلامُ هُوَ التَّسلیمُ ، وَ التَّسلیمُ هُوَ الیَقینُ ، وَ الیَقینُ هُوَ التَّصدیقُ ، وَ التَّصدیقُ هُوَ الإِقرارُ وَ الإِقرارُ هُوَ الأَداءُ وَ الأَداءُ هُوَ العَمَلُ . (2) اسلام ، تسلیم شدن است و تسلیم بودن ، یقین داشتن است و یقین ، تصدیق کردن است و تصدیق کردن ، اقرار نمودن است و اقرار ، انجام دادن است و انجام دادن ، همان عمل است . این سخن ، بدان معناست که شدّت ارتباط الفاظ هفتگانه ای که ذکر شد ، تا حدّی است که می توان هر یک را به دیگری تفسیر و تبیین کرد . اسلام به این معنا ، تفاوتی با ایمان ندارد ؛ امّا اسلام ، کاربرد دیگری نیز در قرآن و حدیث دارد و آن ، عبارت است از اسلام ظاهری ، مانند این آیه : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْاءِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ . (3)

.

1- .انعام : آیه 14 .
2- .نهج البلاغه : حکمت 125 ، معانی الأخبار : ص 185 ح 1 ، تفسیر القمّی : ج 1 ص 100 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 309 ح 1 .
3- .حجرات : آیه 14 .

ص: 22

بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم» . بگو: ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: «اسلام آوردیم» و هنوز در دل های شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید ، از [ ارزشِ ] کرده هایتان چیزی کم نمی کند. همانا خدا آمرزنده مهربان است» . اسلام ، در این آیه ، با ایمان ، متفاوت است و عبارت است از اقرار ظاهریِ بدون باور قلبی و ایمان ، عبارت است از باور قلبیِ همراه با همه لوازم آن . احادیثی که این آیه را تفسیر کرده اند و یا با الهام از آن ، تفاوت میان اسلام و ایمان را بیان کرده اند ، به هفت دسته می توان تقسیم کرد : دسته اوّل . احادیثی که دلالت دارند ایمان ، شریک اسلام است ؛ ولی اسلام، شریک ایمان نیست و نتیجه می گیرند که هر مؤمنی مسلمان نیز هست ؛ ولی هر مسلمانی مؤمن نیست . (1) دسته دوم . احادیثی که دلالت دارند بر این که ایمان ، عبارت است از باور قلبی ای که اعمال صالح ، آن را تصدیق کنند و اسلام ، عبارت است از آنچه بر زبان جاری می شود و زمینه را برای اجرای احکام ظاهریِ اسلام ، مانند صحّت ازدواج ، فراهم می سازد . (2) دسته سوم . احادیثی که می گویند : ایمان ، عبارت است از اقرار و عمل ، و اسلام عبارت است از اقرار بدون عمل . (3) دسته چهارم . احادیثی که می گویند: اسلام ، عبارت است از اقرار و انجام دادن ضروریات دین ، مانند نماز و روزه و حج ؛ ولی در ایمان ، افزون بر آن ، ترک معاصی

.

1- .ر . ک : ص 53 (ایمان در بر دارنده اسلام است ، امّا برعکس نه) .
2- .ر . ک : ص 55 (ایمان در دل ها نقش می بندد و اسلام بر زبان جاری می شود) .
3- .ر . ک : ص 61 (ایمان ، اقرار همراه عمل است و اسلام ، اقرار بدون عمل) .

ص: 23



پاسخ یک سؤال
و بخصوص گناهان کبیره نیز لازم است . (1) دسته پنجم . احادیثی که ایمان را اقرار و عمل و نیّت می دانند و اسلام را اقرار و عمل بدون نیّت . (2) مقصود از عملِ بدون نیت ، همان عمل کردن به ظواهر اسلام بدون باور قلبی است ؛ زیرا نیّت ، از باور قلبی ناشی می گردد . دسته ششم . احادیثی که دلالت دارند اسلام ، آشکار است و ایمان ، در قلب . (3) دسته هفتم . احادیثی که تفاوت اسلام و ایمان را در آثار آن یعنی اجرای احکام و قوانین در دنیا ، و پاداش در آخرت ذکر کرده اند . (4) با تأمّل در این احادیث ، روشن می شود که اختلاف این احادیث ، ظاهری است و در واقع ، همه آنها اشاره به یک واقعیت دارند .

پاسخ یک سؤالممکن است در این جا این شبهه مطرح شود که : کلمه ایمان نیز در قرآن و حدیث - همان طور که پیش از این اشاره شد مانند کلمه اسلام ، در اقرار زبانی استعمال می شود . پس تفاوتی در تعریف ایمان و اسلام نیست . به سخن دیگر ، تفاوت های ذکر شده ، تفاوت میان اسلام و ایمان حقیقی و ظاهری است ، نه تفاوت میان اسلام و ایمان ؛ زیرا اسلام حقیقی ، همان ایمان حقیقی است و اسلام ظاهری ، همان ایمان ظاهری . پاسخ ، این است که :

.

1- .ر . ک : ص 61 (شرط دوری کردن از گناهان بزرگ و کوچک در ایمان) .
2- .ر . ک : ص 65 (ایمان ، اقرار و کردار و نیّت است و اسلام ، اقرار و کردار) .
3- .ر . ک : ص 65 (اسلام ، آشکار است و ایمان ، در دل) .
4- .ر . ک : ص 67 (احکام بر پایه اسلام اند و پاداش بر پایه ایمان است) .

ص: 24



پنج . تفاوت میان ایمان و یقین

اوّلاً : استعمال ، اعم از حقیقی و مجازی است . بنا بر این ، به استنادِ استعمال کلمه ایمان و اسلام در دو معنای مشابه ، نمی توان گفت که تفاوتی در مفهوم حقیقی آنها وجود ندارد . ثانیا : ایمان و اسلام ، هم از نظر مفهوم لغوی و هم در قرآن و حدیث و هم از نظر احکام مترتّب بر آنها ، تفاوت دارند . امّا از نظر لغت ، پیش از این ، توضیح داده شد که ایمان ، از ریشه «أمن» است که دو معنای متقارب دارد : یکی سکون قلب و دیگری تصدیق که هر دو ، فعل قلب هستند ؛ ولی اسلام ، به معنای تسلیم است که اعم از تسلیم ظاهری و واقعی است . همچنین در قرآن و احادیث اسلامی همان طور که تفصیلاً گذشت تصریح شده که ایمان و اسلام ، دو معنایِ متفاوت دارند و احکام مترتّب بر آنها نیز متفاوت است . به سخن دیگر ، خروج از ایمان ، به معنای خروج از اسلام و ورود به کفر نیست و این تدبیر در تشریع (قانون گذاری) ، از جلوه های حکمت و رحمت مکتب وحی است .

پنج . تفاوت میان ایمان و یقینیقین ، در لغت ، به معنای آگاهیِ عمیق و نیز به معنای علمی است که با طمأنینه و آرامش دل نسبت به معلوم ، همراه باشد و در احادیث اسلامی ، به حالتی گفته می شود که انسان در اوج مراتب ایمان و پس از گذر از مرحله تقوا ، به نقطه ای می رسد که حقایق هستی برای او آشکار می شوند . وصول به این مرحله ، از ایمان ، یقین نامیده می شود . بر این اساس، کسی که به مرتبه والای یقین دست یابد ، حقایق نامحسوس جهان را با دیده دل مشاهده می کند . با این توضیح ، معلوم می شود که

.


ص: 25



شش . آنچه ایمان به آن ضروری است

مقصود از آنچه امام حسن مجتبی علیه السلام در تبیین تفاوت ایمان و یقین فرموده ، چیست . متن حدیث ، چنین است : لِأَنَّ الإِیمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وَ صَدَّقناهُ بِقُلوبِنا ، وَ الیَقینَ ما أبصَرناهُ بِأَعیُنِنا وَ استَدلَلنا بِهِ عَلی ما غابَ عَنّا . (1) زیرا ایمان ، همان چیزی است که با گوش هایمان شنیده ایم و با دل هایمان تصدیق کرده ایم ؛ ولی یقین ، آن چیزی است که با چشم هایمان دیده ایم و با آن ، به چیزی پی برده ایم که از ما پنهان است . و به تعبیر دیگر ، ایمان ، از راه استدلال و برهان ، به دل ، راه می یابد و یقین ، از راه شهود و عرفان .

شش . آنچه ایمان به آن ، ضروری استاز منظر قرآن کریم ، اموری که ایمان به آنها واجب و ضروری است ، عبارت اند از : خدا ، غیب ، فرشتگان ، کتب آسمانی ، انبیای الهی ، خاتم انبیا محمّد صلی الله علیه و آله ، آنچه بر پیامبر خدا نازل شده ، و قیامت . فصل دوم ، اختصاص به تبیین اجمالیِ این امور دارد . در این باره ، چند نکته قابل توجّه است : 1 . ایمان به غیب و محدود ندانستن هستی به محسوسات ، اساسی ترین اصل در جهان بینی دینی به شمار می آید و نخستین نقطه ای است که اهل ایمان را از منکران خدا و وحی و قیامت ، جدا می کند . از این رو ، قرآن آن را نخستین ویژگیِ پرهیزگاران دانسته است . (2) 2 . ایمان به خدا ، شامل ایمان به یگانگی ، عدالت و سایر صفات الهی نیز هست .

.

1- .ر . ک : ص 76 ح 68 .
2- .ر . ک : بقره : آیه 3 .

ص: 26



هفت . ارزش ایمان

3 . وجوب ایمان به آنچه بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده ، ایجاب می کند که پیروان ایشان به سایر حقایقی نیز که ایشان اعتقاد به آنها را ضروری دانسته ، ایمان داشته باشند ، مانند: ایمان به خاتمیت نبوّت ایشان ، ولایت اهل بیت علیهم السلام ، قضا و قدر ، معراج ، سؤال قبر ، بهشت و دوزخ ، و نیز ایمان به اعمالی چون نماز و روزه و حج ، که انجام دادن آنها را واجب دانسته است . 4 . همه آنچه ایمان به آن در اسلام واجب است ، به دو اصل باز می گردد : توحید و نبوّت ؛ لیکن در مکتب پیروان اهل بیت علیهم السلام ، افزون بر این ، ایمان به عدل الهی و امامت اهل بیت علیهم السلام نیز به دلیل اهمّیت و نقش آنها در سازندگیِ فرد و جامعه از اصول دین شناخته شده اند . (1) 5 . در ایمان به فرشتگان ، انبیای الهی ، کتاب های آسمانی و امثال آن ، اعتقاد تفصیلی به خصوصیات فرشتگان ، عدد انبیا و تعداد کتب آسمانی که دلیل قطعی از قرآن و احادیث ، بر آنها دلالت ندارد ضروری نیست و اعتقاد اجمالی به آنها کافی است .

هفت . ارزش ایماناحادیث اسلامی ، در تبیین ارزش ایمان ، نکات قابل تأمّلی را مطرح کرده اند ، مانند : «أحَبُّ الأَشیاءِ إلَی اللّهِ ؛ محبوب ترین چیز در نزد خداوند» ، «لا یُعطیهِ إلّا مَن أحَبَّهُ ؛ آن را جز به کسانی که دوستشان داشته باشد، نمی دهد» ، «أعلی غایهٍ ؛ برترین غایت» ، «أعلَی الشَّرَفِ ؛ بالاترین شرف» ، «أفضَلُ الذَّخیرَهِ ؛ بهترین اندوخته» و «ثَمَنُ الجَنَّهِ ؛ بهای بهشت» . همچنین در باره عظمت اهل ایمان و جایگاه آنان نزد خداوند منّان ، روایت شده

.

1- .برای آگاهی بیشتر در این باره ، ر . ک : دانش نامه عقائد اسلامی : ج 8 ص 95 (عدالت خداوند / فصل چهارم: عدل از اصول دین است) .

ص: 27



هشت . مبادی ایمان

نُه . پایداری و ناپایداری ایمان

که «قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ ؛ دل مؤمن ، عرش خداست» و «المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَهً عِندَ اللّهِ مِنَ الکَعبَهِ وَ مِنَ المَلَکِ المُقَرَّبِ ؛ حرمت مؤمن در پیشگاه خداوند ، بالاتر از حرمت کعبه و فرشته مقرّب است» و «أطیَبُ الأَشیاءِ ریحا فِی الآفاقِ ؛ خوش بوترین چیز در عالم است» و ... . همچنین روایت شده که زندگی اهل ایمان در روی زمین ، برکات فراوانی برای نظام هستی و جامعه بشر دارد . با تأمّل در روایاتی که بر ارزش ایمان و مؤمن دلالت دارند ، روشن می شود که همه این فضیلت ها برای مطلق ایمان و مؤمن نیست ؛ بلکه ایمان درجاتی دارد که میزان ارزش آن ، وابسته به درجه آن است و هر چه مؤمن از نظر اخلاقی و عملی پیشرفت کند ، به مراتب بالاتری از فضایل ذکر شده دست می یابد . نصوصی که بر این معانی دلالت دارد، در فصل سوم خواهند آمد .

هشت . مبادی ایماناز نگاه قرآن و حدیث ، ایمان ، ریشه در فطرت و سرشت انسان دارد . عقل ، علم و وحی نیز از درون و بیرون ، به شکوفایی فطرت ایمان ، مدد می رسانند . افزون بر این ، کسانی که از حجّت عقل و وحی پیروی کنند ، مشمول هدایت های ویژه الهی قرار می گیرند و با کمک توفیق خداوند متعال ، به مراتب عالی ایمان دست می یابند . در فصل چهارم، آیات و احادیثی که بر این نکات دلالت دارند ، عرضه خواهند شد .

نُه . پایداری و ناپایداری ایمانیکی از نکات تنبّه آفرینی که در احادیث اهل بیت علیهم السلام مورد توجّه قرار گرفته است ، تقسیم بندی ایمان به پایدار و ناپایدار است .

.


ص: 28



ده . مراتب ایمان

ایمان پایدار ، ایمانی است که برای همیشه ، همراه انسان است و ایمان «مُستَقَرّ» نامیده می شود ، و ایمان ناپایدار ، ایمانی است که پس از مدّتی ، از انسان جدا می گردد و از این رو ، «مستَوْدَع» (1) نام دارد ، بدین معنا که گوهر ایمان ، مدّتی به صورت امانت ، در اختیار اوست ، امّا به دلیل این که نمی تواند از آن خوب پاسداری کند ، آن را از دست می دهد . با تأمّل در این نکته ، یک راز مهمّ سیاسی و تاریخی گشوده می شود که چگونه در تاریخ اسلام ، افرادی مؤمن و فداکار ، پس از مدّتی به اسلام حقیقی پشت کردند و بلکه در برابر آن و حامیان واقعیِ اسلام صف کشیدند . از نگاهِ احادیث اهل بیت علیهم السلام ، عوامل پایداری ایمان ، عبارت اند از: وَرَع ، هماهنگی گفتار و کردار ، استقامت در پیمودن راه حق ، کردار نیک ، یاری رساندن به بینوایان ، و استمداد از خداوند متعال . آفات ایمان نیز که موجب ناپایداریِ آن می گردند ، عبارت اند از: شرک ، بدعت ، غُلُو ، لجاجت در برابر حق ، ترک تمسّک به ولایت اهل بیت علیهم السلام ، افشا کردن اسرار آنان ، دروغ بستن به آنان ، حلال دانستن محرّمات الهی ، بی تابی ، بی شرمی ، حسد ، آزار رساندن به اهل ایمان و یادداشت کردن لغزش های آنان ، آزار رساندن به همسایه و به طور کلّی ، هر نوع گناهی .

ده . مراتب ایمانپیش از این ، روشن شد که ایمان ، عبارت است از معرفت و باور قلبیِ همراه با التزام عملی ، و با عنایت به این که هم علم ، قابل افزایش و کاهش است و هم عمل ، و

.

1- .تعبیر «مستقر» و «مستودع» ، از آیه 98 از سوره انعام گرفته شده و روایاتی که این آیه را بر ایمان پایدار و ناپایدار تطبیق کرده اند، ظاهرا تأویل آیه را بیان کرده اند ، نه تفسیر آن را.

ص: 29

ایمان از این دو عنصر تشکیل شده ، ایمان نیز قابل افزایش و کاهش است و بر این اساس، اختلاف مراتب و درجات ایمان ، بدیهی و غیر قابل تردید است . آیات و احادیثی را که در فصل ششم در این خصوص وارد شده اند ، بدین سان می توان جمع بندی کرد: 1 . آیاتی از قرآن ، بر قابل افزایش بودن ایمان و نیز متفاوت بودن درجات مؤمنان دلالت دارند و همچنین احادیث اهل بیت علیهم السلام به پیروی از قرآن کریم ، با صراحت، اختلاف مراتب و درجات ایمان را تأیید می کنند . بنا بر این ، آنچه از ابو حنیفه و امام الحرمین و امثال آنها نقل شده که ایمان ، افزایش و کاهش پذیر نیست ، سخنی سست و فاقد ارزش است . (1) 2 . کمترین درجه ایمان ، شناخت توحید و نبوّت و امامت و التزام عملی به این اصول سه گانه است . (2) 3 . مؤمن ، در اوج التزام عملی به باورهای دینی ، به مرتبه تقوا صعود می کند و در اوج مراتب تقوا ، به مرتبه یقین می رسد و در این مرحله ، حقایق غیبی برای وی آشکار می گردد و ایمانِ علمی او به شهود قلبی ارتقا می یابد . 4 . تنها راه صحیح سیر و سلوک و ارتقا به مراتب بالای ایمان و دستیابی به قلّه یقین ، تلاش برای آراستن جان به اخلاق نیکو و اعمال صالح است . 5 . دعوت انسان ها به درجات بالای ایمان و صعود به قلّه یقین ، بدون در نظر گرفتن ظرفیت و استعداد مخاطب ، خطرناک است و چه بسا سبب انحراف وی از مسیر ایمان گردد .

.

1- .ر . ک : المیزان فی تفسیر القرآن : ج 18 ص 259 .
2- .ر . ک : همین دانش نامه : ج 6 ص 311 (امامت / شناخت امام) .

ص: 30



یازده . فواید و برکات ایمان

دوازده . زیان های بی ایمانی

فاصله میان ایمان و کفر
یازده . فواید و برکات ایمانایمان ، آثار و برکات فردی و اجتماعیِ فراوانی را برای اهل ایمان و جامعه اسلامی به همراه دارد . نخستین برکت ایمان ، بصیرت و هدایت الهی است که در پرتو آن ، معرفت به حقایق هستی و جهان بینی صحیح ، برای انسان حاصل می گردد و به دنبال آن ، وی دارای ویژگی های اخلاقی ، اجتماعی ، عملی و دینی ارزشمندی می شود . انسان در پرتو ایمان ، از یوغ بردگیِ زراندوزان و زورمداران آزاد می گردد و از دام تزویر شیطان و نفس امّاره نیز رهایی می یابد و بدین سان ، به آرامش و سعادت ابدی و خیر دنیا و آخرت دست می یابد . نصوصی که بدین برکات اشاره دارند ، در فصل هفتم و هشتم خواهند آمد .

دوازده . زیان های بی ایمانینخستین زیان بی ایمانی ، محرومیت از هدایت الهی و در نتیجه ، خطا در جهان بینی است . شخص بی ایمان ، جهان را فاقد شعور و هدف می داند و بر این پایه ، ارزش های اخلاقی را بی معنا می انگارد و از این رو ، به سادگی در دام شیطان های درونی و بیرونی قرار می گیرد و راه ابتلا به انواع مفاسد و آلودگی های فردی و اجتماعی ، برای او هموار می گردد و در نهایت ، بی ایمانی ، حاصلی جز حسرت و ندامت برای او در پی نخواهد داشت . آیات و روایاتی که بر این معنا دلالت دارند ، در فصل نهم ارائه می شوند .

فاصله میان ایمان و کفردر این جا باید به این پرسش ، پاسخ داد که : بر پایه آنچه در تبیین رابطه جهل و کفر گذشت ، میان کفر و ایمان ، فاصله وجود دارد و کسی که دچار تردید و شک در

.


ص: 31

اصول اعتقادی اسلام است ، امّا آنها را انکار نمی کند ، نه مسلمان است و نه کافر ، در صورتی که از نظر فقهی ، فاصله ای میان کفر و ایمان نیست و هر کس مؤمن نباشد ، کافر است . چرا ؟ پاسخ این سؤال ، این است که : آنچه در این جا مورد بررسی است ، رابطه جهل و کفر از نظر معرفت شناسی است ، نه از نظر فقهی . درست است که از نظر فقهی و بر اساس متون دینی فراوانی که در این زمینه وجود دارد ، (1) فاصله ای میان ایمان و کفر نیست ؛ امّا از نظر معرفت شناسی ، قطعا میان این دو ، فاصله است . از نظر معرفت شناسی ، شک کننده ، تنها در صورتی کافر است که منکر اصول اعتقادی اسلام باشد ؛ ولی در صورتی که آنها را انکار نکند ، بویژه در صورتی که در صدد تحقیق و یافتن حقیقت باشد ، کافر نیست ؛ بلکه جاهل و مستضعف اعتقادی محسوب می گردد . بنا بر این ، از نظر فقهی ، میان کفر و ایمان ، فاصله نیست و هر کس حقیقتا یا حُکما مؤمن نباشد ، کافر محسوب می شود ؛ ولی از نظر معرفت شناسی ، میان کفر و ایمان ، فاصله است . به سخن دیگر ، از نظر معرفت شناسی ، فرق است میان جاهلی که جهل خود را انکار نمی کند و جاهلی که جهل خود را انکار می کند ، و کافر ، در واقع ، جاهلی است که جهل خود را انکار می کند و مدّعی علم است .

.

1- .مانند آیه 67 از سوره نمل و دو حدیث 10 و 11 از : الکافی : ج 2 ص 386 .

ص: 32

الفصل الأوّل : التعرف علی الإیمان1 / 1مَعنَی الإِیمانِأ التَّصدیقُ بِالغَیبِ قَلبا ولِساناالکتاب«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» . (1)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ، إنَّهُ لَیسَ بِمُؤمِنٍ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ ولَم یُؤمِن بِقَلبِهِ . (2)

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّندیقِ الَّذی سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن مَسائِلَ کَثیرَهٍ : . . . قالَ : فَبَینَ الکُفرِ وَالإِیمانِ مَنزِلَهٌ ؟ قالَ علیه السلام : لا ، قالَ : فَمَا الإِیمانُ ومَا الکُفرُ ؟ قالَ علیه السلام : الإِیمانُ أن یُصَدِّقَ اللّهَ فیما غابَ عَنهُ مِن عَظَمَهِ اللّهِ کَتَصدیقِهِ بِما شاهَدَ مِن ذلِکَ وعایَنَ ، وَالکُفرُ الجُحودُ . (3)

.

1- .البقره : 3 .
2- .کشف الریبه : ص 93 عن عبد اللّه بن سلیمان عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 192 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 243 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 183 ح 2 .

ص: 33



فصل یکم : شناخت ایمان

1 / 1 معنای ایمان
الف - باور قلبی به غیب و تصدیق زبانی آن

فصل یکم : شناخت ایمان1 / 1معنای ایمانالف باور قلبی به غیب و تصدیق زبانی آنقرآن«آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده ایم ، انفاق می کنند» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای مردم! مؤمن نیست آن کسی که با زبانش ایمان آورد و با دلش ایمان نیاورد .

الاحتجاج در بیان یکی از فراوان پرسش هایی که مردی زندیق ، از امام صادق علیه السلام پرسید :زِندیق گفت : پس میان کفر و ایمان ، مرتبه ای وجود دارد؟ امام علیه السلام فرمود : «نه» . گفت : پس ایمان چیست و کفر ، کدام است ؟ امام علیه السلام فرمود : «ایمان، آن است که شخص به آن بخش از عظمت خدا که از او پنهان است ، همان گونه باور داشته باشد که به آنچه از عظمت او مشاهده می کند و آشکارا می بیند، باور دارد ، و کفر به معنای انکار است» .

.


ص: 34

ب ضِدُّ الکُفرِالإمام علیّ علیه السلام :ضادُّوا الکُفرَ بِالإِیمانِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام فی ذِکرِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ :الإِیمانُ وضِدُّهُ الکُفرُ . (2)

ج عَقدٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَرکانِالکتاب«وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ کَذَّبُواْ بِایَاتِنَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ» . (3)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ مَعرِفَهٌ بِالقَلبِ وقَولٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَرکانِ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ قَولٌ مَقولٌ ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانُ العُقولِ . (5)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ قَولٌ مَقولٌ ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانٌ بِالعُقولِ ، وَاتِّباعُ الرَّسولِ . (6)

.

1- .غرر الحکم : ج 4 ص 232 ح 5923 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 310 ح 5451 .
2- .الکافی : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 312 ح 620 کلّها عن سماعه بن مهران ،بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7 .
3- .الحدید : 19 .
4- .سنن ابن ماجه : ج 1 ص 26 ح 65 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 226 ح 6254 ، وفیه «إقرار» بدل «قول» وکلاهما عن أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، کنز العمّال : ج 1 ص 23 ح 2 ؛ نهج البلاغه : الحکمه 227 ، الخصال : ص 178 ح 239 عن أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 28 ح 17 عن داود بن سلیمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیها «إقرار» بدل «قول» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 64 ح9 .
5- .الأمالی للمفید : ص 275 ح 2 ، الأمالی للطوسی : ص 36 ح 39 کلاهما عن أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، تحف العقول : ص223 عن الإمام علی علیه السلام وفیه « مقبول» بدل «مقول» و«بالمعقول»» بدل «العقول» ، بحارالأنوار : ج 69 ص 68 ح 20 .
6- .تفسیر الثعلبی : ج 1 ص 147 عن الإمام زین العابدین عن أبیه عن جدّه علیهم السلام ، الفردوس : ج 1 ص 110 ح 372 عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله ولیس فیه«وعرفان بالعقول» ؛ مجمع البیان : ج 1 ص 122 عن الإمام الرضا علیه السلام ، جامع الأخبار: ص 103 ح 173 عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله ولیس فیه «وعمل معمول».

ص: 35



ب - ضدّ کفر

ج - شناخت قلبی و اظهار به زبان و به کار بستن در عمل

ب ضدّ کفرامام علی علیه السلام :به وسیله ایمان ، با کفر بستیزید .

امام صادق علیه السلام در بیان لشکر خرد و نادانی :ایمان ، که ضدّ آن ، کفر است .

ج شناخت قلبی و اظهار به زبان و به کار بستن در عملقرآن«و کسانی که به خدا و پیامبران او ایمان آورده اند، آنان همان راستْ کرداران اند و پیش پروردگارشان ، گواه خواهند بود [ و ]ایشان راست اجر و نورشان ، و کسانی که کفر ورزیده اند و آیات ما را تکذیب کرده اند ، آنان همدمان آتش اند» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، شناخت به دل است و اظهار [آن باور] به زبان و به کار بستن آن با اندام ها .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، گفتار است و کردار و شناخت عقلی .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، گفتار است و کردار و شناخت عقلی و پیروی از پیامبر .

.


ص: 36

الإمام علیّ علیه السلام :سَأَلتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَنِ الإِیمانِ ؟ قالَ : تَصدیقٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَرکانِ . (1)

معانی الأخبار عن أبی الصلت الهروی :سَأَلتُ الرِّضا علیه السلام عَنِ الإِیمانِ ؟ فَقالَ : الإِیمانُ عَقدٌ بِالقَلبِ ولَفظٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ ، لا یَکونُ الإِیمانُ إلّا هکَذا . (2)

د إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ قَولٌ وعَمَلٌ . (4)

.

1- .الأمالی للطوسی : ص 284 ح 551 عن المنصوری عن عمّ أبیه عن الإمام الهادی عن آبائه علیهم السلام ، الکافی : ج 2 ص 27 ح 1 ، التوحید : ص 228 ح 7کلاهما عن عبدالرحیم القصیر عن الإمام الصادق علیه السلام وفیهما «عقد» بدل «تصدیق» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 68 ح 21 ؛ تهذیب الکمال : ج 18 ص 82 الرقم 3421 ، الشریعه : ص 131 کلاهما عن أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 23 ح3 .
2- .معانی الأخبار : ص 186 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 227 ح 3 ، الخصال : ص 178 ح 240 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 65 ح 13 .
3- .تاریخ بغداد : ج 11 ص 51 الرقم 5728 ، تهذیب الکمال : ج 18 ص 81 الرقم 3421 ، الأنساب : ج 5 ص 638 کلّها عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، کنز العمّال: ج 1 ص 274 ح1362 عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله ؛ الأمالی للطوسی: ص 369 ح 789 عن علی بن رزین عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام علی علیهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 68 ح 22 .
4- .الخصال : ص 53 ح 68 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 228 ح 6 کلاهما عن أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص65 ح 12 ؛ تاریخ بغداد: ج 5 ص 419 الرقم 2932 عن أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله .

ص: 37



د - اقرار با گفتار و عمل با اندام ها

امام علی علیه السلام :از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم : ایمان چیست؟ فرمود : «تصدیق با دل و اقرار با زبان و عمل با اندام ها».

معانی الأخبار به نقل از ابو صَلت هروی :از امام رضا علیه السلام در باره ایمان پرسیدم . فرمود : «ایمان ، عبارت است از : باور قلبی ، اظهار به زبان و عمل با اندام ها . ایمان ، جز این گونه نیست» .

د اقرار با گفتار و عمل با اندام هاپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، اقرار با گفتار است و عمل با اندام ها .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، گفتار است و کردار .

.


ص: 38

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ، أخَوانِ شَریکانِ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :لُعِنَتِ المُرجِئَهُ عَلی لِسانِ سَبعینَ نَبِیّا ، الَّذینَ یَقولونَ : الإِیمانُ قَولٌ بِلا عَمَلٍ. (2)

عنه صلی الله علیه و آله :صِنفانِ مِن اُمَّتی لَعَنَهُمُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَلی لِسانِ سَبعینَ نَبِیّا : القَدَرِیَّهُ وَالمُرجِئَهُ ، الَّذینَ یَقولونَ : الإِیمانُ إقرارٌ لَیسَ فیهِ عَمَلٌ. (3)

صحیح البخاری عن أبی جمرَهَ [نصر بن عمران الضبعی] :کُنتُ أقعُدُ مَعَ ابنِ عَبّاسٍ ، یُجلِسُنی عَلی سَریرِهِ فَقالَ : أقِم عِندی حَتّی أجعَلَ لَکَ سَهما مِن مالی ، فَأَقَمتُ مَعَهُ شَهرَینِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ وَفدَ عَبدِ القَیسِ لَمّا أتَوُا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ : مَنِ القَومُ ؟ أو مَنِ الوَفدُ ؟ قالوا : رَبیعَهُ ، قالَ : مَرحَبا بِالقَومِ أو بِالوَفدِ غَیرَ خَزایا ولا نَدامی . فَقالوا : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّا لا نَستَطیعُ أن نَأتِیَکَ إلّا فی شَهرِ الحَرامِ ، وبَینَنا وبَینَکَ هذَا الحَیُّ مِن کُفّارِ مُضَرَ ، فَمُرنا بِأَمرٍ فَصلٍ نُخبِر بِهِ مَن وَراءَنا ونَدخُل بِهِ الجَنَّهَ ، وسَأَلوهُ عَنِ الأَشرِبَهِ . فَأَمَرَهُم بَأَربَعٍ ونَهاهُم عَن أربَعٍ ، أمَرَهُم بِالإِیمانِ بِاللّهِ وَحدَهُ . قالَ : أتَدرونَ ما الإِیمانُ بِاللّهِ وَحدَهُ ؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : شَهادَهُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وإقامُ الصَّلاهِ ، وإیتاءُ الزَّکاهِ ، وصِیامُ رَمَضانَ ، وأن تُعطوا مِنَ المَغنَمِ الخُمُسَ . (4)

.

1- .معانی الأخبار : ص 187 ح 4 ، قرب الإسناد : ص 25 ح 83 کلاهما عن عبد اللّه بن میمون عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، جامع الأخبار : ص 106 ح184 عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 66 ح 14 ؛ الفردوس : ج 1 ص 111 ح 374 عن ابن عبّاس ، کنز العمّال : ج 1 ص 36 ح59نقلاً عن ابن شاهین فی کتاب السنّه عن الإمام علیّ علیه السلام نحوه .
2- .کنز العمّال : ج 1 ص 135 ح 637 نقلاً عن الحاکم فی تاریخه عن أبی اُمامه .
3- .الفردوس : ج 2 ص 401 ح 3781 عن حذیفه ، کنز العمّال : ج 1 ص 135 ح 636 .
4- .صحیح البخاری : ج 1 ص 29 ح 53 وص 45 ح 87 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 47 ح 24 ، السنن الکبری : ج 4 ص 335 ح 7893 ، مسند ابن الجعد : ص194 ح 1279 کلّها نحوه .

ص: 39

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، گفتار است و کردار ؛ دو برادرِ شریک هم .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مرجئه به زبان هفتاد پیامبر ، لعنت شده اند ؛ همان کسانی که می گویند : ایمان ، گفتار است بدون کردار .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دو گروه از امّت من هستند که خداوند عز و جل آنان را به زبان هفتاد پیامبر ، لعنت کرده است : قَدَریّه و مُرجِئه ؛ همانان که می گویند : ایمان ، [تنها] اقرار است و [نیازی به] عمل در آن نیست .

صحیح البخاری به نقل از ابو جمره [نصر بن عمران ضبعی] :من با ابن عبّاس می نشستم و او مرا روی تخت خود می نشانید . او به من گفت : نزد من بمان تا سهمی از اموالم را برای تو قرار دهم . من دو ماه نزد او ماندم . روزی گفت : چون هیئت نمایندگیِ عبد القیس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند ، فرمود : «چه قومی هستید؟» یا : «چه هیئتی هستید ؟». گفتند : ربیعه . فرمود : «خوش آمدید ! شرمنده و پشیمان نباشید!» . گفتند : ای پیامبر خدا ! با وجود این تیره از کفّار مُضَر در بین ما و تو ، فقط در ماه حرام می توانیم نزد تو بیاییم . پس دستور قاطعی به ما بدهید که آن را به اطّلاع مردم خود برسانیم و با انجام دادن آن ، به بهشت برویم . و از پیامبر خدا در باره [ظروف ]آشامیدنی ها پرسیدند . پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به چهار چیز ، فرمان داد و از چهار چیز ، نهی کرد . آنان را به ایمان داشتن به خدای یگانه فرمان داد ، و فرمود : «آیا می دانید ایمان به خدای یگانه چیست ؟». گفتند : خدا و پیامبرش داناترند . فرمود : «گواهی دادن به این که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمّد ، فرستاده خداست ، و گزاردن نماز و دادن زکات و گرفتن روزه ماه رمضان ، و این که خمس غنایم را بپردازید» .

.


ص: 40

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ فَلَیسَ مِنّی ولا أنَا مِنهُ : بُغضُ عَلِیٍّ ، ونَصبُ أهلِ بَیتی ، ومَن قالَ : الإِیمانُ کَلامٌ (1) . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ، یَزیدُ ویَنقُصُ ، ومَن قالَ غَیرَ ذلِکَ فَهُوَ مُبتَدِعٌ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :قَد أوجَبَ الإِیمانُ عَلی مُعتَقِدِهِ إقامَهَ سُنَنِ الإِسلامِ وَالفَرضِ . (4)

الکافی عن أبی الصباح الکنانی عن الإمام الباقر علیه السلام :قیلَ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ مُؤمِنا ؟ قالَ : فَأَینَ فَرائِضُ اللّهِ ؟! قالَ : وسَمِعتُهُ یَقولُ : کانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقولُ : لَو کانَ الإِیمانُ کَلاما لَم یَنزِل فیهِ صَومٌ ولا صَلاهٌ ولا حَلالٌ ولا حَرامٌ . قالَ : وقُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام : إنَّ عِندَنا قَوما یَقولونَ : إذا شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَهُوَ مُؤمِنٌ ، قالَ : فَلِمَ یُضرَبونَ الحُدودَ ولِمَ تُقطَعُ أیدیهِم ؟! وما خَلَقَ اللّهُ عز و جل خَلقا أکرَمَ عَلَی اللّهِ عز و جل مِنَ المُؤمِنِ ، لِأَنَّ المَلائِکَهَ خُدّامُ المُؤمِنینَ ، وأنَّ جِوارَ اللّهِ لِلمُؤمِنینَ ، وأنَّ الجَنَّهَ لِلمُؤمِنینَ ، وأنَّ الحورَ العینَ لِلمُؤمِنینَ ، ثُمَّ قالَ : فَما بالُ مَن جَحَدَ الفَرائِضَ کانَ کافِرا؟! (5)

الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهماالسلام :مَن قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَلَن یَلِجَ مَلَکوتَ السَّماءِ حَتّی یُتِمَّ قَولَهُ بِعَمَلٍ صالِحٍ . (6)

.

1- .إشاره إلی المرجئه ، حیث یعتقدون بأنّ الأعمال لا دَور لَها ولا مدخلیّه .
2- .الفردوس : ج 2 ص 85 ح 2459 عن جابر بن عبد اللّه ، کنز العمّال : ج 11 ص 623 ح 33031 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 110 ح 373 عن أبی هریره ، کنز العمّال : ج 1 ص 95 ح 422 نقلاً عن ابن النجّار عن عبد اللّه بن أبی أوفی ولیس فیه ذیله .
4- .غرر الحکم : ج 4 ص 490 ح 6708 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 367 ح 6185 .
5- .الکافی : ج 2 ص 33 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 19 ح 2 .
6- .الأمالی للمفید : ص 184 ح 7 عن أبی سعید الزهری ، الزهد للحسین بن سعید : ص 79 ح 42 عن أبی شیبه الزهری ، بحار الأنوار : ج 69 ص 402 ح102 .

ص: 41

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد ، نه او از من است و نه من از اویم : دشمنی با علی ، کینه توزی با اهل بیتم ، و این که کسی بگوید : ایمان فقط گفتار است . (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، گفتار و کردار است و افزایش و کاهش می یابد . هر کس جز این را بگوید ، بدعت گذار است .

امام علی علیه السلام :ایمان ، انجام دادن قوانین اسلام و فرایض [و تکالیف] آن را بر مؤمن ، واجب و لازم گردانیده است .

الکافی به نقل از ابو صباح کنانی :امام باقر علیه السلام فرمود : «به امیر مؤمنان گفته شد : آیا هر کس به یگانگی خدا و پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله گواهی دهد ، مؤمن است ؟ فرمود : پس فرایض خدا چه می شود؟! ». شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرمود : «علی علیه السلام می فرمود : اگر ایمان [فقط] گفتار [و اظهار شهادتین] می بود ، روزه و نماز و حلال و حرامی در آن نازل نمی شد » . به امام باقر علیه السلام گفتم : نزد ما گروهی هستند که می گویند : هر گاه کسی [فقط] به یگانگی خدا و پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله گواهی دهد ، مؤمن است . فرمود : «پس چرا حد می خورند و چرا [در هنگام دزدی] دستشان قطع می شود؟! در صورتی که خداوند عز و جل مخلوقی نیافریده است که نزد او گرامی تر از مؤمن باشد؛ چرا که فرشتگان ، خدمت گزار مؤمنان اند و مؤمنان در جوار خدایند ، بهشت برای مؤمنان است و حوریان بهشتی نیز برای مؤمنان هستند» و سپس فرمود : «پس چرا کسی که فرایض را انکار می کند ، کافر است ؟» .

امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام :هر کس به یگانگیِ خدا شهادت بدهد ، این [شهادت او] ، به ملکوت آسمان ، وارد نمی شود تا این که گفتارش را با کردار شایسته کامل گرداند .

.

1- .اشاره به مُرجئه است که معتقدند کردار ، جزئی از ایمان نیست و ایمان ، به اقرار زبانی منحصر می شود .

ص: 42

الکافی عن جمیل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الإِیمانِ فَقالَ : شَهادَهُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، قالَ : قُلتُ : ألَیسَ هذا عَمَلٌ ؟ قالَ : بَلی ، قُلتُ : فَالعَمَلُ مِنَ الإِیمانِ ؟ قالَ : لا یَثبُتُ لَهُ الإِیمانُ إلّا بِالعَمَلِ ، وَالعَمَلُ مِنهُ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :لا إیمانَ إلّا بِعَمَلٍ، ولا عَمَلَ إلّا بِیَقینٍ. ولا یَقینَ إلّا بِالخُشوعِ. (2)

ه العَمَلُ بِما یَقتَضِی العَقدُ القَلبِیُّالکتاب«فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا» . (3)

«وَ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَ مَا أُوْلَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ * وَ إِذَا دُعُواْ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ * وَ إِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُواْ إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ * أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُواْ أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ * إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُواْ إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (4)

الحدیثتفسیر ابن کثیر عن الحسن :کانَ الرَّجُلُ إذا کانَ بَینَهُ وبَینَ الرَّجُلِ مُنازَعَهٌ فَدُعِیَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وهُوَ مُحِقٌّ أذعَنَ وعَلِمَ أنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سَیَقضی لَهُ بِالحَقِّ ، وإِذا أرادَ أن یَظلِمَ فَدُعِیَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أعرَضَ وقالَ : أنطَلِقُ إلی فُلانٍ ، فَأَنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآیَهَ ، (5) فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «مَن کانَ بَینَهُ وبَینَ أخیهِ شَیءٌ فَدُعِیَ إلی حَکَمٍ مِن حُکّامِ المُسلِمینَ فَأَبی أن یُجیبَ ، فَهُوَ ظالِمٌ لا حَقَّ لَهُ». (6)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 38 ح 6 و ح 3 عن محمّد بن مسلم نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23 ح 5 .
2- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 282 ح 1 .
3- .النّساء :65 .
4- .النور : 47 51 .
5- .النور : 47 50 .
6- .تفسیر ابن کثیر : ج 6 ص 81 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 213 نقلاً عن عبد بن حمید وابن المنذر وابن أبی حاتم .

ص: 43



ه - عمل به مقتضای باور قلبی

الکافی به نقل از جمیل بن دَرّاج :از امام صادق علیه السلام پرسیدم : ایمان چیست؟ فرمود : «گواهی دادن به این که خدایی جز خدای یکتا نیست و محمّد ، پیامبر خداست» . گفتم : آیا این ، خود ، یک عمل نیست؟ فرمود : «چرا» . گفتم : پس عمل ، جزء ایمان است؟ فرمود : «ایمان او جز با عمل ، ثابت نمی شود . عمل ، جزئی از ایمان است» .

امام صادق علیه السلام :ایمان جز با عمل همراه نیست ، و عمل جز با یقین ، و یقین جز با خشوع .

ه عمل به مقتضای باور قلبیقرآن«ولی چنین نیست، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی آورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است ، داور گردانند و سپس از حُکمی که کرده ای ، در دل هایشان احساس ناراحتی [ و تردید ]نکنند و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند» .

«و می گویند: «به خدا و پیامبر [ او ]گرویدیم و اطاعت کردیم». آن گاه ، دسته ای از ایشان پس از این [ اقرار] ، روی بر می گردانند، و آنان مؤمن نیستند. و چون به سوی خدا و پیامبر او خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، به ناگاه ، دسته ای از آنها روی بر می تابند. و اگر حق به جانب ایشان باشد، به حال اطاعت به سوی او می آیند. آیا در دل هایشان بیماری است، یا شک دارند، یا از آن می ترسند که خدا و فرستاده اش بر آنان ستم ورزند؟ [ نه، ]بلکه خودشان ستمکارند. گفتار مؤمنان وقتی به سوی خدا و پیامبرش خوانده می شوند تا میانشان داوری کند - تنها این است که می گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم» . اینان اند که رستگارند» .

حدیثتفسیر ابن کثیر به نقل از حسن (1) :هر گاه از مردی که میان او و دیگری دعوایی بود ، خواسته می شد که [برای داوری] نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رود ، اگر حق با او بود ، می پذیرفت و می دانست که پیامبر صلی الله علیه و آله به نفع او حکم خواهد داد ، و اگر قصد ظلم [و حق کشی ]داشت و از او خواسته می شد که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رود ، نمی پذیرفت و می گفت : نزد فلانی می روم. پس خداوند عز و جل این آیه را فرو فرستاد (2) و پیامبر خدا فرمود : «هر کس میان او و برادرش دعوایی باشد و از وی خواسته شود که به نزد داوری از داوران مسلمان رود و نپذیرد ، چنین کسی ظالم است و حق با او نیست» .

.

1- .مقصود ، امام حسن علیه السلام یا حسن بَصری است .
2- .مقصود ، آیات 47 تا 51 از سوره نور است که گذشت .

ص: 44

رسول اللّه صلی الله علیه و آله لَمّا سُئِلَ : مَا الإِیمانُ ؟ :الصَّبرُ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :الصَّبرُ نِصفُ الإِیمانِ ، وَالیَقینُ الإِیمانُ کُلُّهُ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :الإِیمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَالقَولُ بَعضُ ذلِکَ العَمَلِ بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ بَیَّنَ فی کِتابِهِ . (3)

عنه علیه السلام :مَن عَمِلَ بِما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (4)

عنه علیه السلام :الإِیمانُ هُوَ أداءُ الفَرائِضِ وَاجتِنابُ الکَبائِرِ . (5)

الکافی عن سلام الجعفی :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الإِیمانِ فَقالَ : الإِیمانُ أن یُطاعَ اللّهُ فَلا یُعصی . (6)

الإمام علیّ علیه السلام :الإِیمانُ إخلاصُ العَمَلِ . (7)

.

1- .مسکّن الفؤاد : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 137 ح 22 ؛ إحیاء العلوم : ج 4 ص 91 .
2- .تاریخ بغداد : ج 13 ص 226 الرقم 7197 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 127 ح 158 ، حلیه الأولیاء : ج 5 ص 34 الرقم 294 ، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 1 ص 319 کلّهاعن عبد اللّه بن مسعود ، کنز العمّال : ج 3 ص 271 ح 6498 ؛ إرشاد القلوب : ص 127 ، بحار الأنوار : ج 82ص 137 ح 22 .
3- .الکافی : ج 2 ص 34 ح 1 عن أبی عمرو الزبیری وص 39 ح 7 عن حماد بن عمرو النصیبی عن العالم علیه السلام وفیه «بیّنه» بدل «بیّن» ، تفسیر العیاشی : ج 1ص 63 ح 115 عن أبی عمرو الزبیری وفیه «مفرض من اللّه مبین» بدل «بفرض من اللّه بین» ، دعائم الاسلام : ج 1 ص 4 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23ح 6 .
4- .الکافی : ج 2 ص 38 ح 4 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 267 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 259 ح 16 .
5- .الخصال : ص 609 ح 9 عن الأعمش ، تحف العقول : ص 422 عن الإمام الرضا علیه السلام وفیه «المحارم» بدل «الکبائر» ، بحارالأنوار : ج 10 ص 365 .
6- .الکافی : ج 2 ص 33 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 292 ح 53 .
7- .غرر الحکم : ج 1 ص 219 ح 873 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 31 ح 534 .

ص: 45

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ این پرسش که : ایمان چیست؟ :صبر .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :صبر ، نصف ایمان است و یقین ، تمام ایمان .

امام صادق علیه السلام :ایمان ، همه اش کردار است ، و گفتار هم برخی از آن کردار است که خداوند در کتاب خود، وجوب آن را بیان فرموده است .

امام صادق علیه السلام :هر کس به آنچه خداوند عز و جل فرمان داده ، عمل کند ، او مؤمن است .

امام صادق علیه السلام :ایمان ، همان انجام دادن واجبات و دوری کردن از گناهان بزرگ است .

الکافی به نقل از سلام جُعفی :از امام صادق علیه السلام در باره ایمان پرسیدم . فرمود : «ایمان ، این است که از خدا فرمانبَری شود و نافرمانی نشود» .

امام علی علیه السلام :ایمان ، خالص گردانیدن عمل است .

.


ص: 46

الإمام الباقر علیه السلام :مَن أرادَ أن یَعلَمَ أنَّهُ مِن أهلِ الجَنَّهِ فَلیَعرِض حُبَّنا عَلی قَلبِهِ ؛ فَإِن قَبِلَهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ . ومَن کانَ لَنا مُحِبّا فَلیَرغَب فی زِیارَهِ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام ؛ فَمَن کانَ لِلحُسَینِ علیه السلام زَوّارا عَرَفناهُ بِالحُبِّ لَنا أهلَ البَیتِ وکانَ مِن أهلِ الجَنَّهِ ، ومَن لَم یَکُن لِلحُسَینِ زَوّارا کانَ ناقِصَ الإِیمانِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :لا إیمانَ بِاللّهِ إلّا بِالبَراءَهِ مِن أعداءِ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه علیه السلام :لا یَکونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّی یَکونَ خائِفا راجیا ، ولا یَکونُ خائِفا راجِیا حَتّی یَکونَ عامِلاً لِما یَخافُ ویَرجو. (3)

کمال الدین عن أبان بن تغلب :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : مَن عَرَفَ الأَئِمَّهَ ولَم یَعرِفِ الإِمامَ الَّذی فی زَمانِهِ أمُؤمِنٌ هُوَ ؟ قالَ : لا ، قُلتُ : أمُسلِمٌ هُوَ ؟ قالَ : نَعَم . (4)

التوحید عن عمرو بن شمر عن جابر بن یزید الجعفی عن الإمام الباقر علیه السلام فی حَدیثٍ یَقولُ فیهِ : « لَا یُسْئلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئلُونَ » (5) قالَ جابِرٌ : فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ وکَیفَ لا یُسأَلُ عَمّا یَفعَلُ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لا یَفعَلُ إلّا ما کانَ حِکمَهً وصَوابا ، وهُوَ المُتَکَبِّرُ الجَبّارُ وَالواحِدُ القَهّارُ ، فَمَن وَجَدَ فی نَفسِهِ حَرَجا فی شَیءٍ مِمّا قَضَی اللّهُ فَقَد کَفَرَ ، ومَن أنکَرَ شَیئا مِن أفعالِهِ جَحَدَ . (6)

الإمام الصادق علیه السلام : «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ» وسَلِّموا لِلإِمامِ تَسلیماً «أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِیَارِکُم» رِضاً لَهُ «مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ» أنَّ أهلَ الخِلافِ «فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتًا» (7) ، وفی هذِهِ الآیَهِ: «ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ» مِن أمرِ الوالی «وَیُسَلِّمُواْ» للّهِِ الطّاعَهَ «تَسْلِیمًا» (8) . (9)

.

1- .کامل الزیارات : ص 356 ح 613 عن أبی بکر الحضرمی ، بحارالأنوار : ج 101 ص 4 ح 16 .
2- .الخصال : ص 609 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 10 ص 228 ح 1 .
3- .الکافی: ج 2 ص 71 ح 11 ، الأمالی للمفید : ص 195 ح 27 کلاهما عن الحسن بن أبی ساره ، تحف العقول : ص 369 و ص 395 عن الإمام الکاظم علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 365 ح 9 .
4- .کمال الدین : ص 410 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 23 ص 96 ح 2 .
5- .الأنبیاء : 23.
6- .التوحید : ص 397 ح 13 .
7- .النساء: 66 .
8- .النساء: 65 .
9- .الکافی : ج 8 ص 184 ح 210 ، تفسیر العیاشی : ج 1 ص 256 ح 188 نحوه ولیس فیه ذیله من قوله تعالی «وأشدّ تثبیتا» وکلاهما عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج23 ص 302 ح 59 .

ص: 47

امام باقر علیه السلام :هر کس می خواهد بداند که آیا اهل بهشت است ، دوستی ما را به دلش پیشنهاد کند . اگر آن را پذیرفت ، او مؤمن است . و هر کس دوستدار ماست ، باید آرزومند زیارت قبر حسین علیه السلام باشد ، و هر کس زائر حسین علیه السلام باشد ، می فهمیم که او دوستدار ما اهل بیت است و اهل بهشت خواهد بود و هر کس حسین علیه السلام را زیارت نکند ، ایمانش ناقص است .

امام صادق علیه السلام :ایمان به خدا ، جز با برائت از دشمنان خداوند عز و جل تحقّق نمی یابد .

امام صادق علیه السلام :مؤمن ، مؤمن [واقعی] نیست ، مگر آن که در حال خوف و رجا (بیم از خشم خدا و امید به رحمت او) باشد ؛ و حال خوف و رجا پیدا نمی کند ، مگر آن که با ملاحظه آنچه [ از آن] می ترسد و به [ آن ]امید دارد ، عمل کند .

کمال الدین به نقل از ابان بن تغلب :به امام صادق علیه السلام گفتم : کسی که به امامان ، معرفت [و عقیده] داشته باشد ، لیکن امام زمان خود را نشناسد ، آیا او مؤمن است ؟ فرمود : «نه» . گفتم : آیا مسلمان است ؟ فرمود : «بله» .

التوحید به نقل از عمرو بن شمر ، از جابر بن یزید جعفی ، در باره آیه : «و [خدا] از آنچه می کند ، بازخواست نمی شود ، در حالی که مردمان ، بازخواست می شوند» :به امام باقر علیه السلام گفتم : ای فرزند پیامبر خدا ! چرا از آنچه می کند ، بازخواست نمی شود؟ فرمود : «چون هیچ کاری نمی کند ، مگر از روی حکمت و درستی . او بزرگ و باشُکوه و یگانه و چیره بر همه چیز است . پس هر کس در باره آنچه خداوند حکم کرده است ، کمترین ناراحتی و تردیدی در دلش احساس کند ، کافر است ، و هر کس به چیزی از افعال او خرده بگیرد ، منکر است» .

امام صادق علیه السلام : «اگر به آنان فرمان می دادیم که : خود را بکُشید» و کاملاً تسلیم امام باشید «یا» برای خشنودی او «از خانه هایتان خارج شوید ، این فرمان را به کار نمی بستند ، جز اندکی از آنان . و اگر» مخالفان «آنچه را بدان پند داده می شوند، به کار می بستند ، قطعا برایشان بهتر و در ثبات قدمشان مؤثّرتر بود» . و در این آیه : «سپس از حکمی که کرده ای» یعنی فرمان ولیّ امر، «در دل هایشان احساس ناراحتی [و تردید ]نکنند و» در اطاعت از خدا «کاملاً سر تسلیم فرود آورند» .

.


ص: 48

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :ما بالُ أقوامٍ یَتَحَدَّثونَ، فَإِذا رَأَوُا الرَّجُلَ مِن أهلِ بَیتی قَطَعوا حَدیثَهُم؟! وَاللّهِ لا یَدخُلُ قَلبَ رَجُلٍ الإِیمانُ حَتّی یُحِبَّهُم للّهِِ ولِقَرابَتِهِم مِنّی. (1)

التوحید عن إسحاق بن راهویه :لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام بِنیسابورَ وأرادَ أن یَخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ فَقالوا لَهُ : یَا ابنَ رَسولِ اللّهِ تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنکَ وکانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیَهِ فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ : سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یَقولُ : سَمِعتُ أبی جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ یَقولُ : سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ یَقولُ : سَمِعتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یَقولُ : سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ ابنَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ یَقولُ : سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام یَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئیلَ علیه السلام یَقولُ : سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یَقولُ : لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی . قالَ : فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَهُ نادانا : بِشُروطِها وأنَا مِن شُروطِها . (2)

.

1- .سنن ابن ماجه : ج 1 ص 50 ح 140 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 85 ح 6960 وفیه «أهلی» بدل «أهل بیتی» و «ولقرابتی» بدل «ولقرابتهم منی» ، تاریخ دمشق : ج 26 ص 302 ح 5597 نحوه ، الفردوس : ج 4 ص 113 ح 6350 کلّها عن العبّاس بن عبد المطّلب ، کنز العمّال : ج 12ص 96 ح 34160 ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 122 ح 609 عن العبّاس ، بحار الأنوار : ج 27 ص 226 ح 20 وراجع : سنن الترمذی : ج 5 ص 652 ح3758 والأمالی للطوسی : ص 48 ح 60 .
2- .التوحید : ص 25 ح 23 ، معانی الأخبار : ص 371 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 21 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 7 ح 16 .

ص: 49

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :عدّه ای را چه شده است که با هم سخن می گویند و چون مردی از خاندان مرا می بینند، سخن خود را قطع می کنند؟! به خدا سوگند ، ایمان در دل هیچ کس جای نمی گیرد، مگر آن گاه که آنان (خاندانم) را به خاطر خدا و به واسطه خویشی شان با من ، دوست بدارند .

التوحید به نقل از اسحاق بن راهویِه :چون امام رضا علیه السلام به نیشابور رسید و خواست از آن جا به سوی مأمون [در مرو] خارج شود ، اهل حدیث نزد ایشان گرد آمدند و گفتند : ای پسر پیامبر خدا ! از نزد ما می روی و حدیثی برایمان نمی گویی که از تو بهره مند شویم ؟! امام رضا علیه السلام که در کجاوه نشسته بود ، سرش را بیرون آورد و فرمود : «از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید : از پدرم جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید : از پدرم محمّد بن علی شنیدم که می فرماید : از پدرم علی بن الحسین شنیدم که می فرماید : از پدرم حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید : از پدرم امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید : از پیامبر خدا شنیدم که می فرماید : از جبرئیل شنیدم که می فرماید : از خداوندِ پرشُکوه شنیدم که می فرماید : لا إله إلّا اللّه (توحید) ، دژ من است . هر کس به دژ من وارد شود ، از عذابم در امان است » . چون شتر به راه افتاد ، امام علیه السلام بانگ زد : «با شروط آن ، و من یکی از شروط آن هستم» .

.


ص: 50

و ما خَلَصَ فِی القَلبِ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :لَیسَ الإِیمانُ بِالتَّحَلّی ولا بِالتَّمَنّی ، ولکِنَّ الإِیمانَ ما خَلَصَ فِی القَلبِ وصَدَّقَهُ الأَعمالُ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :إنَّمَا الإِیمانُ لَیسَ بِالتَّمَنّی ، ولکِن ما ثَبَتَ فِی القَلبِ وعَمِلَت بِهِ الجَوارِحُ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُ الصّالِحَهُ . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ وَالعَمَلُ شَریکانِ فی قَرَنٍ ، لا یَقبَلُ اللّهُ عز و جلأحَدَهُما إلّا بِصاحِبِهِ. (3)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ وَالعَمَلُ قَرینانِ ، لا یَصلُحُ واحِدٌ مِنهُما إلّا مَعَ صاحِبِهِ. (4)

عنه صلی الله علیه و آله :لا یُقبَلُ إیمانٌ بِلا عَمَلٍ ولا عَمَلٌ بِلا إیمانٍ. (5)

الإمام علیّ علیه السلام :الإِیمانُ وَالعَمَلُ أخَوانِ تَوأَمانِ ورَفیقانِ لا یَفتَرِقانِ ، لا یَقبَلُ اللّهُ أحَدَهُما إلّا بِصاحِبِهِ . (6)

مختصر بصائر الدرجات عن الهیثم بن عروه التمیمی :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : یا هَیثَمُ التَّمیمِیُّ ، إنَّ قَوما آمَنوا بِالظّاهِرِ وکَفَروا بِالباطِنِ فَلَم یَنفَعهُم شَیءٌ ، وجاءَ قَومٌ مِن بَعدِهِم فَآمَنوا بِالباطِنِ وکَفَروا بِالظّاهِرِ فَلَم یَنفَعهُم ذلِکَ شیئا ، ولا إیمانَ بِظاهِرٍ إلّا بِباطِنٍ ، ولا بِباطِنٍ (7) إلّا بِظاهِرٍ . (8)

.

1- .معانی الأخبار : ص 187 ح 3 عن حفص بن البختری عن الإمام الصادق علیه السلام ، تحف العقول : ص 370 عن الإمام الصادق علیه السلام ، عوالی اللآلی : ج 1 ص248 ح 5 نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 72 ح 26 ؛ الفردوس : ج 3 ص 404 ح 5232 عن أنس نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 25 ح 11 .
2- .إرشاد القلوب : ص 79 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 111 ح 375 عن الإمام علیّ علیه السلام ، کنز العمّال : ج 1 ص 95 ح 421 .
4- .کنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 60 نقلاً عن ابن شاهین عن محمّد بن علیّ .
5- .کنز العمّال : ج 1 ص 68 ح 260 نقلاً عن المعجم الکبیر عن ابن عمر .
6- .غرر الحکم : ج 2 ص 136 ح 2094 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 22 ح 154 ولیس فیه ذیله .
7- .فی المصدر : «باطن» ، والصّواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار .
8- .مختصر بصائر الدرجات : ص 78 ، بصائر الدرجات : ص 536 ح 5 ولیس فیه «إلّا بباطن» ، بحارالأنوار : ج 24 ص 302 ح 11 .

ص: 51 .